آن لحظه ای که احساس تنهایی می کنید تنها چیزی که شما را آرام می کند، من هستم ...
بسمه تعالی
تیر 1400 هم رسید
با کلی ماجرا بهار رو گذروندم که نمیدونم کی فرصت میکنم بیام بنویسم که بمونه که یادم نره
زخم به زخم خودم رو ساختم
بزرگ شدم
...
بسمه الله
این مدت خیلی از این جا دور موندم ...
الان مرداد ماه 99 هست و تقریبا نزدیک به شش ماهه که ویروس کرونا تو کل دنیا همهگیر شده ...
بیشتر شبیه کابوسه
شبیه این فیلمای تخیلی که هالیوود میسازه
کی باور میکنه تو قرن 21 بشر انقدر عاجز باشه که نتونه از پس یه ویروس بربیاد ...
کی باور میکنه به شب تو دی ماه حاج قاسم عزیزمون رو شهید میکنن
هنوز باورم نمیشه
خیلی وقتا که عکساشونو میبینم و بغض میشینه تو گلوم
چشمامو میبندم و دلم میخواد تصور کنم هنوز سوریه است و داره جهاد میکنه ...
افسوس
کاش این روزا بگذره ...
سلام
باز نفهمیدم اصلا چطوری آذر تا 20 ام رسید ...
خدایا این عمر منه داره میگذره و من هیچی ازش نمیفهمم
انقد خودمو با کار و پروژه خفه کردم درک نمیکنم چطوری میگذره عمرم
اصلا این کارا به خاط خداست؟
خدا راضیه؟ نکنه خسرالدنیا و الاخره بشم؟؟
الهی
ارحم لنا
بسمالله
اصلا نفهمیدم آبان چطوری گذشت!
امروز آخر آبانه و این ماه هم پر از چالش و اتفاق و ماجرا بود.
جلسه با استادم و اینکه گفت میتونم دفاع کنم اما اون ایراد لعنتی که پیدا نمیشه و دانشجوش تن و بدن منو میلرزونه که این ایراد اساسی داره!!
ارائه دیروز مانا و شروع دو هفته پرکار و پر استرس ...
احساس میکنم مغزم گنجایش نداره، داره میترکه، حتی تو خوابم مغزم استراحت نمیکنه ازخپاب که بیدار میشم خستهترم ...
چرا این پایاننامه عزیزترازجان تموم نمیشه؟!
کی میتونم یه نفسی بکشم و یکم آروم شم؟؟؟
راستی اون دوتا خواستگاری مسخره رو هم جزو اتفاقات آبان باید ثبت کرد!!!
گرون شدن بنزین و بعدشم قطع شدن اینترنت هم که جزو افتخارات تاریخی این دولت بود!
چقدر سرم درد میکنه...
راستی دوباره رفتم پیش دکتر طب سنتیم واسه گلوم امیدوارم ایندفعه دیگه پیگیری کنم و خوب شم
تنها پادتن تنهایی،
در آغوش گرفتن تنهایی است.
تنها پادتن ترس
در آغوش گرفتن ترس است.
و تنها راه رهایی از رنج،
روبرو شدن با آن و پذیرفتن آن.
تا زمانی که از عمیقترین دردهایت فرار کنی،
التیام نخواهی یافت.
.
.
دنیا جای رنج است اما جای رنجیدن نیست و امید بدون خوشبینی تنها راه زنده ماندن در این سیاره است.
.
این آیه همه آرامش این روزهامه ...
اما شاید بخش اولش که «و من یتق الله» هست رو نداشته باشم
اما عمیقا باور دارم تو هر گرفتاری، گمراهی و مردابی
مخرج فقط و فقط دست و گوشه نگاه پروردگار و امید داشتن بهشه ...
خدایا
الهی و ربی من لی غیرک ...
نمیدونم چی بهش میرسه منو خراب کنه؟؟
مگه من جاشو تنگ کردم؟؟
من اصلاحیه براش میفرستم، میگه اصلاحیه بدست من نرسیده!
خوب شد یکیشو پیدا کردم که خود کارفرما هم علامت گذاشته بود براش فرستاده!
بهش میگفتم همون روز دیدمش گفتم امروز برات اصلاحیه فرستادم باور میکرد اما بازم اون رو به من ترجیح میداد!!
داره کم کم منو میبره تو حاشیه ... کم کم حذف میشم ...
تهش چی میشه یعنی؟
یا همون خانومه ...
من که کاری به کار کسی ندارم ...
چرا ولم نمیکنن به حال خودم؟؟
امروز و دیروز بارون اومد
امروز با کمردرد، سردرد و زانودرد راه رو زیر بارون اومدم
اما دردش کمتر از دیروز بود که از فرط حالِ بد زدم بیرون از محل کار و قدم زدم...
دردِ روحم خیلی بیشتر بود، تحملش سختتر بود ...
زجرش بیشتر بود شاید